سنت دوم انجمن معتادان گمنام

در ارتباط با هدف گروه ما،تنها يك مرجع نهايی وجود دارد، خداوندی مهربان كه به گونه ممكن خود را در وجدان گروه بيان می كند. رهبران ما خدمت‌گزاران مورد اعتماد ما می باشند، آنها حكومت نمی كنند.

کلمه خدمتگزار ممکن است توجه و پرستاری کردن از دیگران و در عین حال نابرابری با ایشان را تداعی کند ، اما این تنها معنای این کلمه نیست و بطور حتم وقتی ما از آن در NA استفاده می کنیم ، چنین مفهومی ندارد . معنی های دیگر برای این لغت عبارتند از: کسی که خود را وقف کاری کرده است ، یا کسی که مفید و سود رسان است ،  کسی که برای دیگران ارزش قائل است و یا هدف خاصی را دنبال می کند.

یک خدمتگزار با وفاداری و علاقه عمل می کند . او یک فرد مورد اعتماد است و نه یک مقام مسئول . ما از این کلمه استفاده می کنیم زیرا هیچ فردی صاحب هیچ پست یا جزیی از NA نیست. ما با فروتنی و سپاسگزاری خدمت می کنیم و بر اهمیت کمک تک تک اعضاء واقف هستیم . زمانی که خواهان خدمت با از خودگذشتگی باشیم ، هدف مان مهم تر از شخصیت مان قرار می گیرد . وظیفه ،  هدف و فرآیند همگی روحانی هستند .

خدمت باعث تغییر ما میشود . همانطور که جبران خسارت به ما می آموزد که بخشنده باشیم ، خدمت ایثار گرانه کمک می کند تا سخاوتمند ، مهربان و آگاه از هدف مان باشیم .

در معتادان گمنام ، ما نگران حفظ خویش ، از نفس خود هستیم و سنت دوم نمونه ای از آن است . ما طبیعتا مردمی خورای و خودمحوریم که اکنون اجبارا در NA گردهم جمع شده ایم . ما در مدیریت ضعیف هستیم و حتی یکی از ما هم قادر نیست که به طور ثابت ، درست تصمیم گیری کند.

در معتادان گمنام ، بجای اتکا به عقاید شخصی و یا غرور ، به خداوند مهربانی که خود را در وجدان گروه بیان می کند ، رجوع می کنیم . ما با کارکرد قدم ها می آموزیم که به نیروی برتر از خود متکی شویم و از این نیرو در پیش برد اهداف گروه بهره برداری کنیم . ما دائما باید مراقب باشیم که تصمیمات مان حقیقتا منعکس کننده درخواست خداوند باشند . بسیاری از اوقات بین وجدان گروه و عقیده گروه که به وسیله شخصیت های با نفوذ و یا محبوبیت ، دیکته و تحمیل می شود ، تفاوت بزرگی وجود دارد . بعضی از دردآورترین تجربه های آموزنده ما از تصمیماتی که به نام وجدان گروه گرفته ایم ، سرچشمه گرفته است . اصول روحانی حقیقی ، هرگز با یکدیگر در تضاد نیستند و همیشه مکمل یکدیگرند . وجدان روحانی گروه ، هرگز هیچ یک از سنت های ما را نقض نخواهد کرد.

سنت دوم ، با ماهیت رهبری در NA سر و کار دارد . ما آموخته ایم که در انجمن ما ، رهبری از طریق نمونه بودن و خدمات ایثار گرانه کار می کند . دستور دادن و استفاده ابزاری ، کاری از پیش نمی برد . ما ترجیح می دهیم که رئیس ، مرشد و مدیر نداشته و به جای آن منشی ، خزانه دار و نماینده داشته باشیم . سمت هایی که ذکر کردیم عناوین خدماتی اند و نمایانگر کنترل نیستند . تجربه ما نشان می دهد که اگر گروه تبدیل به شاخه هائی از شخصیت رهبر یا عضو دیگری شود ، تاثیر خود را از دست می دهد . فضای بهبودی ، یکی از گرانبهاترین سرمایه های ما در گروه های مان است و ما باید با دقت از آن نگهبانی کنیم مبادا آن را به سیاست ها و شخصیت ها ببازیم .

برای آن عده از ما که به کارهای خدماتی مشغول بوده و یا در بنیان گذاری گروه ها نقش داشته ایم ، گاه رها کردن بسیار مشکل است . در صورتی که به غرور ، افتخار بیجا و خودرایی مرجعیتی داده شود ، گروه از بین خواهد رفت . باید به خاطر داشته باشیم که مسئولیت هایی که در انجمن به ما سپرده می شوند ، امانت هستند . ما خدمت گزاران مورد اعتمادیم و هرگز هیچ یک از ما حکومت نمی کنیم . معتادان گمنام ، یک برنامه خدادادی است و ما فقط به لطف خدا و وجدان گروه ، می توانیم بقا و سربلندی گروه را حفظ کنیم .

در این گونه موارد ، بعضی ها مقاومت می کنند ، اما عده زیادی نیز تبدیل به نمونه هایی برای تازه واردان می شوند . خودپرستان به زودی متوجه می شوند که در خارج قرار دارند و موجبات نفاقی شده اند که لطمه آن نهایتا به خودشان خواهد خورد . بسیاری از این افراد تغییر می کنند و می آموزند که ما فقط می توانیم به وسیله خداوند مهربانی که در وجدان گروه تجلی می کند ، اداره شویم .

هر یک از ما ندای ساکتی را در درون خود داریم که به ما می گوید چه کار بکنیم و آن را وجدان می نامیم . ریشه کلمه وجدان به معنی دانستن از درون است . رشد و توسعه وجدان شخصی فرآیندی است که تا زمانی که پاک هستیم ادامه خواهد یافت . اکثر ما بهبودی خود را با درک و فهم کج و کوله باری از درست و غلط شروع می کنیم . جهت نمای اخلاقی ما توسط اعتیادمان چنان منحرف گردیده بود که دیگر نمی توانستیم از رهنمودهایش پیروی کنیم . ایجاد ارتباط مجدد با وجدان مان اغلب با ارزش قائل شدن برای دیگران آغاز می شود . یادگیری اینکه چگونه از دید دیگران به مسائل نگاه کنیم باعث به وجود آمدن هم دلی می شود ، که در ضمن کمک می کند تا فرصت های تازه ای نیز پیدا کنیم . نگاه به مسایل از زاویه ای دیگری آنها را بسیار متفاوت می سازد . اگر چه راهنما ، خانواده و جامعه ما الگوهایی را به ما ارائه می کنند ، اما در نهایت ما باید یاد بگیریم که در درون خود مسایل را درک کنیم . از طریق کارکرد قدمها ارزش ها را برای خود شناسایی می کنیم و به ابزاری دست می یابیم که به ما کمک می کنند تا بفهمیم که آیا در راه درست قرار داریم یا نه . اغلب این با داشتن دو مطلق کامل شروع می شود ، مانند : درست یا غلط یا پائین ، بدون هیچ چون و چرا ، یواش یواش به جای اینکه همه چیز را سفید و یا سیاه ببینیم ، شروع می کنیم به دیدن رنگ های مختلف ، و هر قدر بلوغ بیشتری پیدا کنیم بهتر می توانیم احساسات متفاوت را تحمل کنیم . برای یک سوال ، ممکن است پاسخ های صحیح متفاوتی وجود داشته باشد . تغییر زاویه دیدمان ، کمک می کند تا مسایل را متفاوت ببینیم . چشم انداز ما به درک و استنباط ما از مسایل شکل می دهد ، و درک مان ماهیت تجربه ما را تعیین می کند .

زمانی که ما گرد هم می آییم تا تصمیمی برای NA بگیریم ، ما باید با همدیگر به رهنمود نیروی برتر گوش فرا دهیم . یادگیری گوش کردن نیاز به حوصله و تمرین دارد . ما ندای وجدان خود را در ایده های دیگر اعضا می شنویم . بهبودی شخصی ما نیز می تواند به وجدان گروه کمک کند . هنگام مراقبه در جلسات و در حین خدمت ما یاد می گیریم که سکوت به ما کمک می کند تا صدای ساکن حقیقت را از درون خود بشنویم .

تمرین سنت دوم را می توانیم در میان دیگر معتادان در حال بهبودی که دارای اصول روحانی مشترکی هستند ، آغاز کنیم . وقتی در کنار یکدیگر خدمت کنیم ، بین ما همبستگی خاصی بوجود می آید . دوستی و رفاقتی که در حین خدمت بوجود می آید ، می تواند از عمیق ترین دوستی های زندگی مان باشد . اعتمادی که بین ما در حین خدمت شکل می گیرد و ساعت هایی که با یکدیگر می گذرانیم فرصت مشارکت های عمیق را برایمان بوجود می آورد . صمیمیت خاصی از طریق تجارب مشترک بین ما بوجود می آید . علی رغم عقاید و روش های متفاوت ، ما به واسطه عشق به معتادان گمنام و احساس مسئولیت مشترکی که در مورد هدف اصلی مان داریم ، با یکدیگر متحد می شویم .

خدمتگزار مورد اعتماد بودن بر خلاف تمام الزامات و ضرورت های اعتیاد است . این یکی از دلایلی است که خدمت جزیی قدرتمند از بهبودی است . همانند جبران خسارت که به ما می آموزد ، چگونه بخشنده شویم ، تمرین خدمتگزار مورد اعتماد بودن هم ما را بخشنده ، مهربان و نسبت به هدف مان آگاه می سازد .

ما ممکن است این اتحاد در هدف را با افراد در زمینه های دیگر زندگی تجربه نکنیم . خارج از NA انسان ها توسط سنت ها به یکدیگر وابسته نیستند ، که البته اصول و ارزش هایی برای خود دارند . ما می توانیم اصول این سنت را در ارتباط با افراد دور و بر خود به کار گیریم . اگر ما به دنبال وجه مشترک ، رهنمود مشترک و هدف مشترک با دیگران باشیم ، رابطه مان با دنیا به طرز شگرفی تغییر می کند .

سنت دو آزادی از خودمحوری را برای ما به ارمغان می آورد ، به این شکل که به ما کمک می کند تا تمرین کنیم جزیی از کل باشیم به جای آن که از آن جدا باشیم . یک تغییر ساده در دیدگاه کمک می کند تا پیشرفت محسوسی در روابط مان داشته باشیم . زندگی مان هماهنگ ، متناسب و پر از عشق می شود ، وقتی که هدف گروهی را در محیط کار یا منزل به کار می گیریم . زمانی که تمایل پیدا می کنیم تا اجازه دهیم یک مرجع نهایی بر اوضاع مسلط باشد و به ندای او گوش فرا می دهیم ، هنگامی که در محیط کار ، خانواده و یا سازمان های مردمی هستیم و تمایل داریم خدمت کنیم به جای آنکه حکومت نماییم .

 (برگرفته شده از: اصول راهنما روح سنت های ما و کتاب پایه معتادان گمنام)

 

درباره معتادان گمنام منطقه یک ایران