ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند .

قدم یکم ما را از تصورات مان در مورد اعتیاد رها می سازد ، و قدم دوم به ما امید به بهبودی می بخشد . قدم دو به ما می گوید که آنچه در مورد اعتیادمان در قدم یک کشف کرده ایم به معنای آخر راه و پایان داستان نیست . قدم دو می گوید که درد و دیوانگی که با آن زندگی می کردیم ، کاملا غیر ضروری بوده اند . ما می توانیم از شر آن ها خلاص شویم و به وقتش از طریق کارکرد دوازده قدم معتادان گمنام یاد می گیریم که کاملا از آن ها رها شویم و بدون آن ها زندگی کنیم .
قدم دوم خلئی که پس از کارکرد قدم یک احساس می کنیم را از بین می برد . وقتی به قدم دو می رسیم ، شروع به این فکر می کنیم که شاید ، فقط یک نیروی برتر از ما وجود داشته باشد ، نیرویی که توان و ظرفیت التیام زخم های روحی ما ، آرام کردن روان سر در گم ما و بازگرداندن سلامت عقل به ما را دارد.
یاسی که ما با آن وارد برنامه شدیم . توسط کارکرد قدم دو به امید تبدیل می شود . هر بار که فکر می کردیم راهی برای خروج از اعتیاد پیدا کرده ایم را ه هایی مانند ، دارو ، مذهب یا روانکاوی ، در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آن ها کافی نیست و فقط تا حدی می توانند به ما کمک کنند . به مرور همه راه هایی را که به فکرمان می رسید امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سر در گم بودیم که آیا هرگز می توانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم. و آیا اصلا راه حلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد .در واقع ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد آن شک داشتیم ، و فکر می کردیم که این هم شاید یک روش دیگر است که کارایی ندارد و یا حدقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد.
اما ما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان ، اتفاقی خارق العاده برایمان روی داد . در آنجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خود ما مواد مخدر مصرف می کرده اند و حالا پاک بودند . ما آن ها را باور کردیم و می دانستیم که می توانیم به آنها اعتماد کنیم . آن ها جاهایی که ما در طول زمان مصرف مان بوده ایم را می شناختند ، نه فقط پاتوق ها و اماکن و محل های مختلف را ، بلکه نقاط وحشتناک و یاس آوری را که روح ما هر بار که مصرف می کردیم سری به آنجا می زد . معتادان در حال بهبودی که ما در NA ملاقات کردیم همگی آن مکان ها را می شناختند ، برای این که روزی خود در آنجا بوده اند .
وقتی فهمیدیم که اعضای دیگر مانند خود ما معتاد هستند ، توانسته اند پاک بمانند و رهایی پیدا کنند ، برای اولین بار امید را تجربه کردیم . آن لحظه را همگی ما حتی پس از سال ها به یاد می آوریم . شاید در آن لحضه با تعدادی از اعضا بعد از جلسه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم ، یا شاید در جلسه به داستان کسی که دقیقا مشابه داستان خودمان بود گوش می کردیم . ولی به هر حال آن لحظه برای همه ما وجود داشته است .
در طول پاکی هم این امید برای ما بارها تجدید می شود . هر بار که کشف جدیدی درباره بیماری مان می کنیم ، درد و ناراحتی از این کشف جدید ، توسط موجی از امید همراهی می شود . علی رغم این که فرآیند ریزش و فرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد آور باشد . اما هر بار چیز دیگری در درون ما جای آن را می گیرد . حتی اگر احساس کنیم که به چیزی باور نداریم . حتما برنامه را باور داریم . ما باور داریم که حتی در یاس آورترین زمان ها و در بیمارترین حالات خود باز هم سلامت عقل می تواند به ما بازگردانده شود .
زیبایی و شکوه قدم دو آن جا متجلی می شود که شروع به این فکر می کنیم که نیروی برتر ما چه و چگونه است . ما تشویق می شویم که نیرویی را انتخاب کنیم که عاشق و مهربان باشد و از همه مهمتر ، قادر باشد که سلامت عقل را به ما بازگرداند . قدم دو نمی گوید که به مرور به یک نیروی برتر از خودمان باور آوردیم ، بلکه می گوید به این باور رسیدم که یک نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند . بنابر این تکیه و پافشاری بر این که نیرو کی یا چیست می باشد ، بلکه بر کاری که این نیرو می تواند برای ما انجام دهد ، تکیه می کند .
اگر ما انتظار بهبودی پابرجایی داریم ، قدم دوم برای مان ضروری است . قدم اول ما را در نیاز به باور چیزی که بتواند در مورد عجز ، بیهودگی و درماندگی به ما  کمک کند ، باقی می گذارد .
قدم اول ، خلائی در زندگی ما باقی گذاشته ، لازم است برای پر کردن این جای خالی ، چیزی پیدا کنیم . هدف قدم دوم همین است .
بعضی از ما این قدم را در وحله اول جدی نگرفتیم و از آن سرسری گذشتیم ، اما بعدا متوجه شدیم که تا قدم دوم را کار نکنیم ، قدم های بعدی کار نخواهد کرد . حتی وقتی اقرار کردیم که در مورد مشکل مواد مخدر ، احتیاج به کمک داریم ، بسیاری از ما نمی خواستیم نیاز به ایمان ، سلامت عقل را اعتراف کنیم .
ما بیماریی داریم که پیش رونده ، لاعلاج و مهلک است . هر یک از ما به طریق مختلف خریدار نابودی خود به اقساط بوده ایم ! همگی ما از هروئینی کیف قاپ گرفته ، تا خانم محترم پیری که از دو سه دکتر متفاوت ، نسخه های مختلف می گیرد ، یک وجه مشترک داریم . ما نابودی خود را یک گرم یک گرم ، یک قرص یک قرص و یک بطر یک بطر دنبال می کنیم ، تا بمیریم . این ، حداقل قسمتی از دیوانگی اعتیاد است . شاید به نظر برسد معتادی که برای یک بار مصرف ، خودفروشی می کند ، از معتادی که فقط به دکتر خود دروغ می گوید ، بهای سنگین تری می پردازد ، اما فرقی نمی کند ، نهایتا هر دوی آن ها با جان خود بهای بیماری شان  را می پردازند . دیوانگی ، یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت .
بسیاری از ما پس از پیوستن به برنامه متوجه شدیم که در گذشته با آن که می دانستیم مشغول نابود کردن خود هستیم ، اما دوباره و دوباره مصرف را از سر می گرفتیم . دیوانگی این است که با علم به این که مصرف موادمخدر ، جسم ، روح و زندگی مان را نابود می کند ، باز هم هر روز به همان کار ادامه دهیم . آشکارترین جنبه دیوانگی بیماری اعتیاد ، وسوسه مصرف موادمخدر است .
از خودتان سول کنید ، آیا باور دارم این دیوانگی است که به کسی بگویم ” ممکنه خواهش کنم ترتیب یک سکته قلبی و یا یک تصادف کشنده رو برام بدین ؟ ” اگر قبول دارید که دیوانگی است ، با قدم دوم مشکلی نخواهید داشت .
در این برنامه ، اولین کاری که ما انجام می دهیم ، قطع مصرف موادمخدر است . در این مرحله کم کم احساس می کنیم که زندگی بدون موادمخدر و یا هر چیزی که جای آن را پر کرده بود ، دردناک است . درد، ما را مجبور می کند که دنبال نیرویی برتر از خود بگردیم تا به کمک آن از وسوسه مصرف خلاص شویم .
فرآیند به باور رسیدن بیشتر معتادان به یکدیگر شباهت دارد . اکثر ما رابطه کارآمدی ، با یک نیروی برتر نداشتیم . ما این رابطه را به سادگی ، با اقرار به این که ممکن است قدرتی بالاتر از قدرت ما وجود داشته باشد ، یه مرور شروع و آن را پرورش می دهیم . برای اکثر ما ، اعتراف به این که اعتیاد ، به صورت یک قدرت نابود کننده زندگی ما در آمده بود ، کار چندان مشکلی نیست . حتی بهترین سعی و کوشش ما هم نتیجه ای به جز نابودی و یاس بیشتر برای مان نداشت . ما در نقطه ای متوجه شدیم که به کمک نیرویی برتر از قدرت اعتیادمان نیاز داریم . درک ما از یک نیروی برتر ، به خودمان مربوط است و هیچ کس قرار نیست برای مان تصمیم بگیرد .
در اثر اتفاقات و معجزاتی که در زندگی خود می بینیم ، باورمان به مرور تبدیل به اعتماد می شود و ما به نیروی برترمان به عنوان یک منبع قدرت خو می گیریم . کم کم یاد می گیریم که به این نیرو اعتماد کنیم و بر ترس مان از زندگی غلبه نمائیم .
فرآیند به باور رسیدن ، سلامت عقل را به ما باز می گرداند . قدرت وارد مرحله عمل شدن ما نیز از همین باور سرچشمه می گیرید . لازم است ما این قدم را بپذیریم تا در ابتدای مسیر بهبودی قرار گیریم . وقتی اعتقاد ما محکم تر شد ، آن وقت آماده برای برداشتن قدم سوم هستیم .

(برگرفته شده از کتاب راهنمای کارکرد قدم و کتاب پایه معتادان گمنام )

از تجربیات اعضاء معتادان گمنام در مورد قدم دوم در تالار گفتگوی معتادان گمنام بازدید نمائید.

درباره معتادان گمنام منطقه یک ایران